جلسه شورای فرهنگی بود. همه مینالیدند که خوابگاه روح زندگی ندارد و حزن و انفعال در فضایش رسوب کرده و قسّ علی هذا. بنا داشتند با اردو و بیرون کشیدن دانشجوها کمی از تعفّن این فضا کم کنند.

حرف هایشان را درک نمیکردم. همان خوابگاهی که آنقدر چندشناک در موردش صحبت می‌کردند، برای من بوی بهشت میداد. نمیفهمیدم چه طور می‌شود آن همه رفاه و آسایش به من خیلی کیف بدهد ولی دیگران را شاخ بزند! اگر کمی طعم محرومیت و ظلم می‌چشیدند، برای آن همه امکانات ناشکری نمی‌کردند. آدم اگر خودش برای زندگی اش دل بسوزاند و برنامه ریزی و اهدافی داشته باشد، نگاهش را از سر بیکاری و بی دردی به دور و بر نمیدوزد تا عیبی پیدا کند و سرش غر بزند.

علی ایّ حال، مطمئن هستم بزرگترین معضل این ملت خوابگاهی، درد عزبی است! یقین دارم بالای 70 درصد بچه ها درگیر روابط جنس مخالف هستند، بوده اند و یا خواهند بود. این همه جنس مخالفِ ترگل ورگلِ تحصیل کرده دم دست باشد، خانواده هم دور باشد، شهر هم بزرگ باشد،. بقیه قصه هم که معلوم است! 

داشتم فکر میکردم بیاییم یک حرکت فرهنگی بزنیم؛ جا بیندازیم و مُد کنیم که می‌شود روی قول خداوند حساب کرد: وَأَنکِحُوا الأَیامىٰ مِنکُم وَالصّالِحینَ مِن عِبادِکُم وَإِمائِکُم إِن یَوا فُقَراءَ یُغنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضلِهِ وَاللَّهُ واسِعٌ عَلیمٌ. 32نور

دغدغه مندان فرهنگ، آرزومندان شهادت، منتظران ظهور، باید بیایند این سنگر را که ولیّ زمان اشاره گرفته، دریابند. بهار عمر جوانان کشورمان دارد با درد تنهایی و آفت های متعاقبش هرز می‌شود. احساسات لطیف جوان چنانچه بچه سر به راهی باشد، با خون دل سرکوب یا فراموش می‌شود و چنانچه بلغزد، برای آدم های اشتباهی صرف می‌شود. و با همین بچه بازی ها و لفت دادن ها، نسل مسلمان ایرانی به انقراض کشیده می‌شود، سربازان آقا دیرتر آماده می‌شوند و تمام جهان روزهای بیشتری را در نکبت و بدبختی دست و پا می‌زند. 

گفتم بیاییم در حد استطاعت خودمان، جهادی و با تکیه به وعده الهی، ازدواج آسان را ترویج دهیم. ظرفیت خوبی داریم. این دخترها و پسرهای خوابگاهی اکثرا التماس دعا دارند. فقط چندتا خدا خیر دیده لازم دارد که فی سبیل الله و با رعایت اصول امر، اینها را به هم معرفی کرده و موانع را چاره یابی کند. بلکه خودم هم که از کوزه شکسته آب‌ میخورم، به یک نوایی برسم! فکرش را بکن. خیلی قشنگ است. دوتا دانشجوی آس و پاس عاشق که بنای زندگی شان، توکل و یاری و اطاعت از ولی خداست. چه زیباست در این راه، ساده انتخاب کردن، گشنگی کشیدن، سخت کار کردن و طعنه شنیدن. 

آقاییِ نازِ ماهم! مگر قرار است چقدر عمر کنم که باید این همه منتظرت باشم؟ مگر چندسال دیگر از جوانی ام باقی است؟ آخر تو کجایی؟ چقدر دوری که نمیرسی؟ دست تو که در دستم باشم، محکم تر می‌گویم:  

با لطف کردگار، در اوج اقتدار، در رکاب ولی رهسپار. 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

اتوبار هک و امنیت Forum84.ir نگاهی اجمالی به لوازم الکتریکی Kathy Nicholas عاشقانه تضمین بارتهران↔۰۹۱۹۳۶۲۶۴۲۳↔۰۹۱۹۲۷۱۷۶۳۶↔۰۲۱۴۴۵۹۴۰۲۰شرکت